بهمن آبادخبر

ساخت وبلاگ
اگر روزی فرو افتد نقاب از چهره یارم...ما، در لحظه لحظه های طول و عرض زندگی روز مره با موقعیت و با افراد متفاوتی روبرو می شویم به همین دلیل هر روز و حتی هر لحظه از نقاب های مختلفی استفاده می کنیم البته نه در همه جا چون برای آن ها که ما را می شناسند نقاب زدن هم سخت می نماید به همین دلیل برای بعضی ها نقاب می زنیم و برای دیگری نقاب بر می داریم نقاب هایی با رنگ و لعاب مذهبی و مطابق میل جامعه رفتار کردن.نقاب برای کسب وجه دینینقاب اهل صبر و اخلاقی بودننقاب تظاهر به کمالات و خوب بودننقاب تظاهر به انسان راستگونقاب اظهار و دعای خیر برای رقیب و وانمود به حسود نبودننقاب تظاهر به اهل تقوا و دست و چشم و دل پاک بودننقاب دوری از دنیا و به آخرت نگریستننقاب رعایت حرمت دیگراناحترام به بزرگترها در فرهنگ دینی و ملی ما پذیرفته شده است و آن را واجب می دانیم تا جایی که برای ورود و خروج از درهای کوچک و بزرگ از بزرگترمان پیشی نمی گیریم حتی در مجلس و محفل او را بر صدر می نشانیم به سخنش گوش فرا می دهیم ولی برای همین بزرگتر از خودمان ، در صف نانوایی، یا هنگامِ ورود و خروج از مترو، و یا وقتی بر مرکبی سواریم یا در حال رانندگی در خیابان و چهار راه ها و...هیچ حقی قائل نیستیم و حتی ناسزا هم می گوییم این یعنی پنهان شدن در پشت نقاب و مصون ماندن از بر ملا شدن حالات درونی ...ادامه دارد بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 63 تاريخ : شنبه 18 شهريور 1402 ساعت: 19:35

بی شک بخشی از مردان و زنان جامعه ی امروزی ما چشم انتظار قدم رنجه کردن جناب روز جمعه هستند تا پس از یک هفته کار و تلاش استراحت کنندبه کارهای شخصی بپردازند.از مهمان دعوت کنند یا به مهمانی بروندبیماران را عیادت کنندبا علما همنشین باشندو آن هایی هم که می خواهند از ثواب صله رحم بر خوردار شوند احوالپرس نزدیکان و اقوام و خویشان دور و نزدیک شوندحالِ اهل جمعه و جماعات هم که چون عیان است چه حاجت به بیان است؟اعمال مهم و فراوان دیگری هم هست که بماندتردیدی نیست که هر کس می خواهد بهترین باشد و عالی ترین ثواب دنیوی و اخروی را از آن خود کند با این نگاه و برای رسیدن به مقصود در همان جهتی گام بر می داردکه گمان می کند اجر بیشتری دارد و راحت تر و زودتر می رسد.پرسش های مردمان روزگار پیشین از بزرگان نیز همین را می رساند که آن ها هم به دنبال بهترین ها بوده اند به عنوان مثال از عبدالله عباس پرسیدند بهترین روزها کدام است،و بهترین ماهها کدام،و بهترین عملها کدام است.گفت بهترین روزها، روز جمعه است.و بهترین ماهها، ماه مبارک رمضان است.و بهترین عملها، نمازهای یومیه است که در وقتش خوانده شود.این سئوال و جواب را به حضرت امیر (علیه السلام) گزارش دادند. آن بزرگوار فرمود اگر از مشرق تا مغرب از هر یکی از علماء و حکما این سئوال را می کردید آنها همین جواب را می دادند که ابن عباس داده است.ولیکن من می گویم بهترین عملها، عملی است که خدا آن را از تو قبول فرماید.و بهترین ماهها، ماهیست که در آن ماه از گناه توبه کنی و به سوی خدا برگردی.و بهترین روزها، روزی است که بیرون آیی به سوی خدا در آن روز در حالتی که ایمان داشته باشی.و یا بیهوده ترین...زاهدی گفته: بیهوده ترین چیزها ده چیز استعالمی که از او استفاده نکنند.علمی که بکار بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 59 تاريخ : شنبه 18 شهريور 1402 ساعت: 19:35

هر چی رو وقت خودش قدر بدونیمکوخ اگر هست اون رو یک قصر بدونیمعمر ما در گذره چون جوی و آبحال خوبت رو مکن هر گز خرابهر چی رو قدر ندونی پشمونیاینو هم دیدی و هم خوب می دونیکودکی رو قدر ندونستیم و رفتکفتر جوونی بر شاخه نشستوقتی پر زد دیگه هر گز نیومدجوونی رفت و میونسالی اومدحالا هی سفر کنیم به کودکیسفرِ سرخوشی و خوش خیالییادمه وقتی که ما بچه بودیمآرزو داشتیم که زود بزرگ بشیموقتی که وارد زندگی شدیمدوباره اسیر کودکی شدیمبا همه حال و هوای زندگیبس دلم تنگه برای کودکیدلم یادِ خاک پاکِ روستا کردیاد مدرسه و دشت و صحرا کردبچه های دیروزی پدر شدنهرکدوم یک جوری در بدر شدنگاهی خاطرات من غم میارهاشکو از چشم خودم در میارهوقتی یاد می کنم از گذشته هامی کنم یاد از تمام رفته هابا خودم میگم کجا رفت پدرمچه سفر بود که نیومد مادرم؟کجا رفتن اقوام و خویشان منمایه ی امید و نزدیکان مناون همه دوستا که دور هم بودیمچرا از احوال هم بی خبریم؟این موبایل هم بجای همگراییشده موجب دروغ و جداییطرف مشهدِ میگه من تهرانمیا خارج رفته میگه من ایرانمجدایی افتاده بین آدمادور شدن پدر مادر از بچه هازندگی حال خوشش با بچه هاستدوری و غربت غم و رنج و بلاستقاسم از غم و گذشته ها مگواین همه از رنج و غصه ها مگو بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 60 تاريخ : شنبه 18 شهريور 1402 ساعت: 19:35

اگر روزی فرو افتد نقاب از چهره یارم...از آنجایی که آدم ها(نه انسان ها) نمی خواهندآنگونه که هستند شناخته شوند ناگزیرند در پشت نقاب یا نقاب ها پنهان شوند ارزش نقاب ها که بدیهی است برای شناخته نشدنِ چهره واقعی شخص به کار می رود بستگی به شرایط و زمان و مکان و افراد خاص دارداگر جایی داشتن ریش برای طرف مقابل مهم است نقابِ یک آدم با ریش را بر چهره می زنیماگر در جای دیگری،نداشتن ریش مورد پسندشان است ...اگر با افراد مذهبی مواجه می شویماگر قرار است با کسانی تعامل داشته باشیم که انقلابی اند و یا بر عکسنقاب کاربردهای فراوانی دارددر جایی که ممکن است آینده ی شغلی مان رقم بخوردجایی که لازم است بیش از پیش مورد توجه دیگران قرار بگیریماگر خواستگار است یا به خواستگاری اش آمده اند و...برای هر کدام ازموارد فوق، نقاب خاصی داریم که در وقت مناسب از آن ها استفاده می کنیم.از نقاب ها، بیشتر در معاملات و داد و ستدها،در امر ازدواج پسر و دختردر خانه برای همسر و فرزنداندر مجالس عمومی و خصوصی و ده ها موارد دیگر استفاده می کنیم و هیچ وقت هم از حمل و نقل این همه نقاب خسته نمی شویمالبته انسان هم پنهان کار است و هم تظاهر به چیزی می کند که وجود ندارد و یا از او نیست به عبارتی او می خواهد چیزی را نشان بدهد که نیست. و آن چیزی را که هست نشان ندهد...ادامه دارد بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 52 تاريخ : دوشنبه 13 شهريور 1402 ساعت: 7:49

دلم امشب هوای اربعین کردهوای پاسخ هل من معین کرددلم خواهد شوم همراه یارانشوم همدرد با خیل اسیراندلم خواهد که با پای پیادهبه یاد نازدانه ی سه سالهنجف را طی کنم آرام آرامکنم لعنت یزید و فتنه شامو آن هایی که خط نامه نوشتندببستند عهد ولی پیمان شکستندهمان های که در کنج خرابهدل آزردند آن طفل سه سالهرقیه دختر شیرین زبان بودخرابه نزد شامی میهمان بوددلم با اربعین و من در اینجاشده سر گشته و مجنون و شیدادلم خواهد به بانوی کرامتبه زینب کوه صبر و استقامتکنم خواهش بگوید از خرابهز طعن و سرزنش ها و کنایهبگوید زان همه نا مردمی هاکه می گفتند به بانو خارجی هادلم می خواست با بانو سکینهبه آن شیرین زبان بی قرینهکنم خواهش بگوید از شهیدانو از شیرین زبانی با عمو جاندلم خواهد در این روز گرامیشوم نوکر کنم خدمتگزاریدلم خواهد پیاده گام تا گامدهم بر دست زائر آب و اطعامدلم خواهد بخوانم هل اتا راکنم مدح خامس آل عبا رابکن قاسم دمی حرف دلت گوشمهیا شو بکن پند مرا گوش بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 49 تاريخ : شنبه 11 شهريور 1402 ساعت: 17:33

«اگر خدا عیب هایتان را نمی‌پوشاند به قدری با هم بد بودید كه همدیگر را دفن نمی‌كردید»چقدر برای رضای دیگران زندگی می کنیم؟بی شک آدم ها دوست دارند دیده شوند و محبوب دیگران باشند انسان از سر زنش این و آن و حتی انتقاد بیزار و گریزان است و تحسین را دوست دارد اگر می نویسد دوست دارد نوشته اش را بخواننداگر صدای خوبی دارد دوست دارد صدایش را بشنوداگر هنری دارد دوست دارد هنرنمایی اش را ببینندانسان سعی می کند بیش از دانسته ها و داشته هایش مورد تحسین قرار گیرد به همین دلیل اگر کم سواد است می خواهد چنان بگوید و بنویسد که خودش را با سوادتر جلوه دهد ولی در خصوص نقاب داشتن چون خیلی ها نمی نخواهند مردم چهره واقعی شان را ببینند نا گزیر در پس نقاب قایم می شوندمردم در جامعه نکاتی را با وسواس رعایت می کنند که فرصت خوب و راحت زندگی کردن را از خود و خانواده شان می گیرند این افراد گوششان به دهان مردم است که مردم چه می گویند؟نقاب می زنیم که مردم ما را آنگونه که فکر می کنیم و هستیم نشناسند چون می دانیم اگر از درون مان آگاه شوند با ما معاشرت نمی کنند در این زمینه عبدالعظیم حسنی روایتی از امام جواد(ع) و ایشان از پدرانشان و آن‌حضرات از امام علی(ع) نقل می‌کند که حضرتشان فرمود: اگر شما مردم به رازهای یکدیگر آگاه می‌شدید، همدیگر را به خاک نمی‌سپردید یعنی بعد از آگاهی از اسرار هم، آن‌قدر از یکدیگر بیزار و متنفّر می‌شدید که حتی جنازه یک دیگر را به خاک نمی‌سپردید...ادامه دارد بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 51 تاريخ : شنبه 11 شهريور 1402 ساعت: 17:33

از بس که خلق پشت نقاب ایستاده اندباور نمی کنند منِ بی نقاب رامی گویند بدبخت آدمیانی که همیشه در حال فرار از خودهستندفرار از خود یعنی بی زادگاه و بی گویش و بی مکان و بی والدین و بی اقوام و بی خویش و... بودن فرار از خود یعنی هیچ قبایی اندازه من نیست و هیچ یک از این هایی که گفتیم در قد و قواره من نیستندفرار از خویش یعنی مدرک تحصیلی را که خودش برای بدست آوردنش زحمت کشیده قبول ندارد فراز از خویش یعنی وقتی از مکان زندگی اش می پرسند (اگر پایین شهر است) آدرس غلط می دهد چنین آدمی ناگزیر است سال های متمادی با نقاب تردد کندآیا جامعه با نقاب را بهتر می پذیرد؟بنده خدایی تعریف می کرد شبی به مسجد محل مان رفتم تا مانند شب های قبل، نماز را به جماعت اقامه کنم بنا به اتفاق، صورتم را اصلاح و ریشم را کمی از حد معمول کوتاهتر کرده بودم آن شب وقتی وارد مسجد شدم مؤمنین طوری نگاهم می کردند که از نگاه شگفت زده ی آن ها خودم هم شگفت زده شدم! دمی بعد یادم آمد این نگاه ها به دلیل کوتاه کردنِ ریش وامانده است و اینکه من اندکی از نقابم را کنار زده ام با خود گفتم من بخش کوچکی از نقابم را کنار زدم این جماعت چنین نگاهی دارند اگر روزی نقاب را به کل از چهره بردارم آیا کسی مرا به مسجد راه می دهد؟برای ساعتی فکرم مشغول شد ولی خودم را قانع کردم به اینکه مگر آدم بی نقاب هم در این حوالی وجود دارد؟ اندیشه ام آزاد شد که بله هر کس نقابی در خورِ نام و نان و موقعیت و لباس و شهرت و اعتبارش بر چهره دارد او خوب می داند روزی اگر نقاب ها فرو افتند او نیز فرو می افتد...ادامه دارد بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 45 تاريخ : شنبه 11 شهريور 1402 ساعت: 17:33

گاه گاهی دل هوای حال دیرین می کندیاد ایام و شب و حالاتِ شیرین می کندیاد روزهایی که بودیم در کنار دوستانیاد یارانی که بودند همچو گل دربوستانیاد بازی ها و دعواها و قهر و آشتییاد گرد و خاک و آب سالم و بهداشتییاد شب های زمستون و چغندرهای داغیاد زردک های سرد و یاد چایی های داغیاد بابا آب داد و یاد روستای سویزیاد دوستانی که هستند همچنان بهرم عزیزیاد حاضر گفتن اکبر که دایم خواب بودیاد اصغر که همیشه صبح ها بی تاب بودیاد شاگرد کلاس با قد کوتاه و زرنگیاد آداب و ادب و دوری از حرف جفنگیاد بادا شب نشینی های یک شب در میانیاد بادا اوسنه و قصه گوی خوش بیانیاد خنده گریه های روز اول در کلاسیاد بادا یقه ی سفید و بهداشت لباسیاد بادا گفتگوی مردمان روستایاد بادا جمع شان جمع بود بین کوچه هایاد بادا خنده هایی که غم از دل می زدودیادِ روزهایی به خیر که حزن و اندوهی نبودیاد روزهایی که هر کس داشت تاجی بر سرشپشت و پشتیبان پدر بود و مربی مادرشعمه و خاله عمو بودند همه دلسوز اومادر و خواهر همیشه بوده اند پاسوز اویاد بادا سفره های ساده ی تحویل سالو دعای والدین آن گوهران بی مثالیادم آمد از تنورچه و تنور و بوی ناناز صمیم قلب باید گفت درود بر مادرانبچه آور، بچه پرور، زنِ خانه مردِ صحراخانمِ بی ادعا، قانع ولی قلبش چو دریایاد روزی که درون خانه ها آرام بودپشتِ بامِ خانه ها کاهگل نه ایزوگام بودیاد بادا گریه ها و خنده های بی دلیلآنهمه محبوب بودن نزد فامیل اصیلدل مرا با دوره های کودکی پیوند دادماهیِ افتاده را با آبِ بحر افرند دادبازهم دلتنگ یاران قدیمی می شومعاشق دیدار دوستان صمیمی می شومکاش می خواندیم دو باره درس بابا آب دادنان پزِ آن دوره مادر بود مادر نان داداین سفر گرچه خیالی بود دیدار تازه شدقلب قاسم از چنی بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 55 تاريخ : چهارشنبه 8 شهريور 1402 ساعت: 17:52

این حکایت شنیدم از عربیشهره بود او به تازی و عجمینقل کرد مرگ و خواب وحشتناکو از آن لحظه های اندوه ناکگفته هایش به شعر آوردمهرچه او گفت من همان کردمگفت دیدم جناب عزرائیلاز در آمد با نگاه جمیلولی وحشت فتاد بر جانمبی رمق گشت جسم و پاهایمخواستم تا بر او سلام کنمعرض خود را بر او تمام کنملیک لکنت گرفت زبانم راترس خشکانده بود لسانم رابا تبسم کنار من بنشستمرگ بِه بود ز آنهمه وحشتروح را از دوپای من بگرفتبهر کارش اجازه ای نگرفتگفت من روح هر که می گیرماذن از صاحبش نمی گیرمجانم آمد به روی سینه منیعنی جای حقد و کینه منرفته بود از نظر گناهانمتا بگویم خدا پشیمانمرفت توفیق توبه از یادمنشد آید کسی به فریادمجان رسید رفته رفته تا به گلویک کسی گفت شهادتین را گوچونکه حرف دگر به من گفتنناتوان بودم از چنین گفتنفرد دیگر که در کنارم بودیا به قولی شمع راهم بودگفت اشهد مگو که راهِ خطاستبگو روح القدس پسر خداستاین همه از بساط شیطان بودتا دم مرگ او به میدان بودخواست ایمان من به چنگ آردشهد را برده و شرنگ آردیکی از حاضران به صوت جلیگفت یا رب به حق و نام علیمحتضر عاقبت به خیر شوددور ز تثلیث و شرک و دِیر شودناگهان یک دریچه ای شد بازگفته شد زین مکان بکن پروازبال بگشودم و رها گشتممورد لطف آن شها گشتمعاقبت، عاقبت به خیر شدمساکن مسجد و نه دِیر شدمهرکه خواهد رسد به فوز عظیمخالقش را به جِد کند تعظیمقاسم این قول در عمل آورتا شوی قربِ حضرت داور بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 49 تاريخ : چهارشنبه 8 شهريور 1402 ساعت: 17:52

وقت سفر رسیده و هنگام اربعینگویی شدست کرببلا روز واپسینپیاده روی به یاد اسیران کربلالبیک و همرهی است به آن نور هل اتازینب به کربلا همه چیز را جمیل دیددر آزمونِ عشق رضای خلیل دیدبا زینب همنوا شدن و هم صدا شدنلبیک گفتن است برای فدا شدناما چه گویم از سفر و ظلم شامیاناز آن همه ستم و جفای حرامیانآری رویم پیاده ولی این و آن کجاآن رنج ها و ترفیهِ ی حال ما کجااین ره که می رویم کجا راه شام کجاحرمت کجا و سر زنش اشقیا کجاپای پیاده رفتنِ سبطِ نبی کجاوین مرکب زمین و هوایی ما کجابر اشتر برهنه سوار، طفل بی گناهبا تازیانه های دشمنِ غدار روسیاهآن راه دور و تشنگی و خستگی کجااین راه صاف و موکب و آسودگی کجاآن ظلم و پا برهنگی کودکان کجااین شوق راه تا نجف و کربلا کجابد بخت آنکه دید اسیران به راه شاماز دیدنِ اسارتشان بود شادکاماف بر کسی که سنگ بلا زد به قافلهکو شرم نداشت ز زینب و رخسار فاطمهشیعه مدام گفته که لبیک یا حسینیعنی هزار جان به فدای تو یا حسینبا آنکه اربعین حسین بی کرانه استراهش نجاتبخش و چراغ هدایت استدارای شرط هست زیارت شود قبولاز شرط و شرع و عقل نباید کرد عدولقاسم برفت قافله تو رفته ای بخواب؟اندک زمان نمانده به هنگام انتخاب بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 37 تاريخ : چهارشنبه 8 شهريور 1402 ساعت: 17:52